بردیا جونبردیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

دوردونه...

مهمان نوازی بردیا جون

بردیا جون چند روز یکه بابا بزرگ و خانم جون و خاله و....از اصفهان اومدن واسه دیدنش، خیلی خوووووووووب ازشون پذیرایی کرد با خوش خنده بودن و گریه نکردن... بابابزرگ وقتی باهاش حرف میزنه طوری با دقت به حرفاش گوش میکنه که انگار میخواد جواب بده... دست و پاهای کوچولوشو تکون میده و قان وقون میکنه و میخنده... ...
25 فروردين 1393

کی با من دوست میشه؟؟؟

آی پسرااااااااااااااا آی دختراااااااااااااا من بــــــــــــــــز زززززززززززززززززززززززززززززززززززز ر گــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شدم !!! یکی بیاد با هم دوست بشیم ...
22 فروردين 1393

خواب بردیا جون

 بعد چند روز کاری شلوغ تو بانک وقتی میام خونه شما رو میبینم خستگی از تنم میره .راستی خواهش میکنم  یه کم شبها کمتر گریه کن تا من بخوابم !!!.به قول بابا بزرگ خیلی سالاری ...
22 فروردين 1393

زیارت قبول...

بردیا جون اول سال واسه اینکه سال جدید واسش خوب باشه   و همه چی بخیر و خوشی باشه، رفت زیارتگاه... ...
21 فروردين 1393

عید دیدنی ...

بردیا جون ،امسال اولین سالی هست که عید دیدنی میره... این روزا پسر خوشگلمون وقتی میره مهمانی ،اصلا گریه نمیکنه و بیداره...آجیل و میوه هم بهش تعارف میکنن،اونم  میخوره   ...
11 فروردين 1393

ناز من میشی؟

بردیا جون،وقتی که بابایی نازش میده،این جوری بابایی رو نگاه میکنه...   بابایی وقتی از سرکار میاد،بهش میگه: ناز من میشی؟ عسل من میشی؟ نفس من میشی؟ زندگی من میشی؟ ...
3 فروردين 1393

عیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک

بردیا جون ،امسال اولین عیدیه که کنار ماست... بردیا جون اول فروردین 93،بیست و هفت روزش بود .بعد از تحویل سال با بابا حسن و مامان زهرا اومد خونه بابا بزرگ. برخلاف همیشه که خواب بود و چشماش بسته بود،ایندفعه بیدار بود  و با چشمای خوشگلش مارو نگاه می کرد...کلی باهاش بازی کردیم و براش شعر خوندیم...عکس هم انداختیم.. بعد از چند سال که کوچولویی توی خانواده نداشتیم، حضور بردیا جون واسمون خیلی خوشحال کننده هست... ...
3 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوردونه... می باشد